۵/۰۸/۱۳۸۸

منشاء کلمه fuck

In ancient England, people could not have sex without consent from the King.
When people wanted to have a child, they had to solicit a permission to the monarchy, in turn they would supply a plaque to hang on their door when they had sexual relations.
The plaque read "Fornication Under Consent of the King" (F.U.C.K).
This is the origin of the word.

در انگلستان باستان روابط جنسي بدون اجازه پادشاه قدغن بوده است. کساني که تصميم به بچه دار شدن داشتند بايد درخواست رسمي خود را به دولت پادشاهي عرضه ميداشتند و به آنها لوحي داده ميشده که هنگام برقراري روابط جنسي بر در خانه خود نصب کنند که بر روي آن اين جمله حک شده بوده است:

Fornication Under Consent of the King (F.U.C.K)

۵/۰۴/۱۳۸۸

دلتنگی


You've left, and I'm not Ok.
Yet, I don't have an unshaved face
or holes in my shirt.
I don't pass the nights sleepless
Don't walk under the stars.

You've left, and I'm not Ok.
Yet, I didn't take shelter in a temple
or even mumble day and night.
I didn't admitt myself in the hospital
I wasn't gonna escape the site.

You've left, and I'm not Ok.
Yet, I didn't take a handful sleeping pills
or try to jump off the roof.
I didn't touch any electric cable
Don't hang around railtracks.

You've left, and I'm not Ok.


رفتی و حالم خوش نیست
گرچه به هم ریخته نیستم
و جامه ام پوسیده نیست
گرچه بیخوابی نکشیدم
و زیر اسمان پر ستاره پرسه نزدم

رفتی و حالم خوش نیست

گرچه به معابد پناه نبردم
و روز و شب با خود سخن نگفتم
به بیمارستان نرفتم
و یا پا به فرار نگذاشتم

رفتی و حالم خوش نیست
گرچه مشتی قرص نخوردم

از پشت بام خود را نیانداختم
به سیم برق دست نزدم
و اطراف ریل پرسه نزدم

رفتی و حالم خوش نیست

چرا بزرگسالان باید انگلیسی بیاموزند؟


اما در نهایت در خواهید یافت که یادگیری انگلیسی ارزش این تلاش ها را دارد. بنابراین می خواهیم یک بررسی دقیق تری بر این موضوعات داشته باشیم که نخست : چرا به عنوان یک بزرگسال باید انگلیسی را یاد بگیریم و سپس یادگیری آنلاین انگلیسی برای بزرگ سالان چه مزیتی دارد؟!

دلایل یادگیری انگلیسی به عنوان یک بزرگسال :

قبل از هر چیز خیلی مهم است که شما اهداف خودتان را از یادگیری انگلیسی به عنوان یک فرد بزرگسال در نظر بگیرید. ممکن است تا کنون به این مسئله فکر نکرده باشد که یادگیری انگلیسی چقدر می تواند برای شما مهم باشد. در ادامه دلایلی را که شما باید اقدام به یادگیری انگلیسی کنید ، بیان شده است.

1) ارتقاء شغلی :

یادگیری زبان انگلیسی می تواند یک راه بسیار مفید برای ارتقاء شغلی شما نیز باشد. تعداد زیادی از شرکت ها همیشه به دنبال کارمندانی هستند که قادر به صحبت کردن به زبان انگلیسی باشند. بنابراین توانایی صحبت به زبان انگلیسی هنگام درخواست های شغلی برای شما به عنوان یک امتیاز محصوب خواهد شد. هر چقدر که حیطه کاری آن شغل جهانی تر باشد توانایی صحبت به زبان انگلیسی نیز برای آن مهم تر خواهد بود. بنابراین از همین حالا اقدام به یادگیری زبان کنید.


2) سلامت مغز :

سالم نگه داشتن مغز بسیار مهم است و شما باید همیشه در حال یادگیری باشید تا بتوانید مغز خود را فعال نگه دارید. یادگیری انگلیسی در بزرگسالی می تواند به شما کمک کند که مغز خود را در وضعیت مناسبی نگه دارید و این موضوع اثبات شده است که شرکت در فعالیت هایی مانند یادگیری زبان می تواند خطر مشکلاتی مانند بیماری آلزایمر را کاهش دهد.

3) آموزش به فرزندانتان :

اگر خودتان نتوانید انگلیسی صحبت کنید ، آموزش زبان به فرزندانتان سخت خواهد بود و سخت تر از آن فهماندن این موضوع به آنان است که یادگیری انگلیسی چقدر اهمیت دارد. بنابراین اگر انگلیسی را فراگرفته باشید ، خواهید توانست دانش زبانی خود را به فرزندانتان نیز آموزش دهید ، حتی اگر آن ها هنوز خیلی جوان باشند.

4) فرصت های مسافرتی :

یکی از دلایل ضرورت یادگیری انگلیسی توسط بزرگسالان فرصت های مسافرتی است. بسیاری از افراد تصمیم می گیرند که تعطیلات را در یک کشور انگلیسی زبان بگذرانند و اگر زبان آن کشور را ندانند ، گشت و گذار در آن کشور دشوار خواهد بود. یادگیری انگلیسی راهی بسیار عالی برای کسانی خواهد بود که می خواهند به یک کشور انگلیسی زبان سفر کنند.شما نیز پی خواهید برد که اگر زبان کشوری که به آن سفر کرده اید را بدانید ، سفر شما بسیار هیجان انگیزتر و جذاب تر خواهد بود. بنابراین اگر می خواهید از فرصت های مسافرتی به کشورهای انگلیسی زبان لذت ببرید ، قبل از رفتن اقدام به یادگیری انگلیسی نمایید.

۵/۰۱/۱۳۸۸

این سرزمین من است که می گرید


ارغوان هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه) -

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی ست
نفسم می گیرد
که هوا هم اینجا زندانی ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطرمن
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من که چنین خون ‌آلود
هر دم از دیده فرو می ریزد
ارغوان
این چه راز ی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید ؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درد غم می گذرند ؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من

۴/۲۷/۱۳۸۸

ساعتها


clocks

Lights go out and I can't be saved
Tides that I tried to swim against
Have brought me down upon my knees
Oh, I beg, I beg and plead, singing
Come out of things unsaid
Shoot an apple off my head
And a trouble that can't be named
Tigers waiting to be tamed, singing
You are, You are
Confusion never stops
Closing walls and ticking clocks
Gonna come back and take you home
I could not stop but you now know, singing
Come out upon my seas,
Cursed missed opportunities
Am I a part of the cure
Or am I part of the disease, singing
You are, you are
And nothing else compares
And nothing else compares
You are, you are
Home, home where I wanted to go

ساعتها

چراغها خاموش می شود و من از دست می روم
آن امواجی که می خواستم برخلافشان شنا کنم
عاقبت مرا به زانو در آوردند
آه، تمنا می کنم، التماس می کنم و چنین می خوانم:
از سمت ناگفته ها بیا و سیب روی سرم را،
و این درد مبهم مرا هدف بگیر
ببرها در انتظارند تا رام شوند و چنین می خوانند:
تویی که، تویی که ...
آشفتگی تمامی ندارد:
دیوارهایی که راه را می بندند و ساعت هایی که یکسره در گردشند
می خواهم برگردم و تو را به خانه ببرم
نمی شد باز ایستاد و تو اکنون می دانی، و من چنین می خوانم:
ای فرصت های از دست رفته! بار دیگر بر دریای من بتابید
من آیا خود، دردم یا که درمانم؟ و چنین می خوانم:
تویی که، تویی که ...
و نه هیچکس دیگر، و نه هیچکس دیگر
تویی که، تویی که
خانه‌ای، همان خانه‌ای که می خواستم بدان برگردم

۴/۲۶/۱۳۸۸

ترجمه های مختلف بسم الله الرحمن الرحیم به انگلیسی


1– ترجمه ي الكساندر راس ( 1649 )

In the Name of God, gracious and merciful.


2 – ترجمه ي جرج سيل ( 1734 )

IN THE NAME OF THE MOST MERCIFUL GOD .


3 – ترجمه ي رادوِل ( 1861 )

In the Name of God, the Compassionate, the Merciful.



4 – ترجمه ي پالمرِد ( 1880 )

In the name of the merciful and compassionate God.



5 – ترجمه ي عبدالحكيم ( 1905 )

By the name of Allah, the All-providing and the most Merciful God.



6 – ترجمه ي محمد علي ( 1917 )

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.



7 – ترجمه ي غلام سرور ( 1929)

( We commence ) with the name of God. The most Merciful ( to begin with ), The most Merciful ( to the end ).



8 – ترجمه ي يوسف علي ( 1934 )

In the name of Allah, Most Gracious, Most Merciful.



9 – ترجمه ي ريچارد بِل ( 1937 )

In the name of Allah, the Merciful, the Compassionate.



10 – ترجمه ي آربِري ( 1955 )

In the name of God, the Merciful, the Compassionate.



11 – ترجمه ي شير علي ( 1955 )

In the Name of Allah, the Gracious, the Merciful.

12 – ترجمه داوود ( 1956 )

In the Name of Allah, the Compassionate, the Merciful.



13 – ترجمه ي عبدالمجيد دريابادي ( 1957 )

In the Name of Allah, the Compassionate, the Merciful.



14 – ترجمه ي مير احمد علي ( 1964 )

In the name of God, the Beneficent, the Merciful.



15 – ترجمه ي ظفرالله خان ( 1971)

In the name of Allah, Most Gracious, Ever Merciful.



16 – ترجمه ي هاشم امير علي ( 1974 )

In the name of Allah the Rahman the Rahim.



17 – ترجمه ي محمد اسد ( 1980 )

IN THE NAME OF GOD, THE MOST GRACIOUS, THE DISPENSER OF GRACE.



18 – ترجمه ايروينگ ( 1985 )

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful.

۴/۲۵/۱۳۸۸

سخن بزرگان

All mankind is of one author, and is one volume;
when one man dies; one chapter is not torn out
of the book, but translated into a better language.


آدمیان از یک نویسنده اند و در یک جلد؛
هنگامی که انسانی می میرد، یک فصل از کتاب پاره نمی شود،
بلکه به زبانی برتر ترجمه می شود.

John Donne

ساحل


One day I wrote her name upon the strand

One day I wrote her name upon the strand,
But came the waves and washed it away:
Again I wrote it with a second hand,
But came the tide, and made my pains his prey.
Vain man, said she, that dost in vain assay
A mortal thing so to immortalize!
For I myself shall like to this decay,
And eek my name be wiped out likewise.
Not so (quoth I), let baser things devise
To die in dust, but you shall live by fame:
My verse your virtues rare shall eternize,
And in the heavens write your glorious name;
Where, whenas death shall all the world subdue,
Our love shall live, and later life renew.

Edmund Spenser


روزي نامش را بر روي شنها نوشتم


روزي نامش را بر روي شنها نوشتم
اما موج آمد و آنرا شست:
دوباره نوشتم
اما جذر و مد شد و درد مرا شكار خود ساخت.
وي گفت: اي انسان خودبين، بيهوده مي كوشي
تا چيزي فاني را جاويد كند!
آه من خود اين فنا شدن را دوست مي دارم
و همچنين محو شدن نامم را.
( من گفتم) اما نه، بگذار تا در مه نامت از ميان رود:
چرا كه تو خود جاويداني.

تنها شعر من تقواي بي نظيرت را جاويد خواهد كرد،
و در آسمانها نام با شكوهت را خواهد نوشت:
جائي كه مرگ، جهانيان را مقهور خود مي كند،
عشقمان زنده خواهد ماند و در آسمانها تكرار خواهد گشت.


ترجمه از دیدگاه پیتر ینومارک

در دوره ای که پیتر نیومارک (1981) آن را دوره ما قبل زبانشناسی ترجمه می نامند، بحث درباره ترجمه، حول یک سوال کلی صورت می گر در دور در دوره ای که پیتر نیومارک (1981) آن را دوره ما قبل زبانشناسی ترجمه می نامند، بحث درباره ترجمه، حول یک سوال کلی صورت می گرفت و آن این بود که ترجمه باید به روش آزاد انجام شود یا روش لغوی. نظریه پرداز که خود را مجبور به انتخاب این یا آن روش
می دید، پاسخ خود را به صورتی تجویزی و با استناد به یکی از چهار عامل فرهنگی، اخلاقی، زبانی و زیبا شناختی (و یا مجموعه ای ار این عوامل) بیان می کرد. پاسخهایی را که با استناد به عوامل فوق داده شده، می توان به طور خلاصه به صورت قضایایی متضاد به شرح زیر بیان کرد:

عامل فرهنگی
الف. ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را تا آنجا که لازم است باید تغییر داد تا با فرهنگ مقصد سازگاری پیدا کند.
ب. ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را باید با کمترین تغییر ترجمه کرد تا بیانگر شیوه تفکر و بیان ملتی دیگر باشد.

عامل زبانی
الف. مترجم باید تا حد امکان کلمات و تعبیرات نویسنده را به کار ببرد و از این راه زبان مقصد را غنی کند.
ب. مترجم باید تا حد امکان از به کار بردن کلمات و تعبیرات نویسنده که زبان مقصد را فاسد می کند پرهیز کند.

عامل اخلاقی
الف. مترجم باید لفظ به لفظ به نویسنده متعهد باشد.
ب. مترجم باید به روح اثر متعهد باشد.

عامل زیبا شناختی
الف. مترجم باید با نقض قراردادهای عرفی زبان مقصد و آشنایی زدایی، غرابت زبانی متن اصلی را تا حد امکان به ترجمه منتقل کند.
ب. مترجم باید غرابت زبانی متن اصلی را به حداقل برساند و زبان ترجمه را تا حد امکان طبیعی و روان کند.

استدلالهای فوق، چنانکه گفته شد، تجویزی اند و مبنایی سوبژکتیو دارند. هر کدام از آنها ممکن است در شرایط خاصی در جامعه ای مقبول واقع شوند و در شرایط خاص دیگری نا مقبول. در تاریح ملتها بسیار پیش آمده است که زمانی یک استدلال مقبول واقع شده و زمانی استدلال متضاد آن. مقبولیت این استدلالها در نهایت تابع ذوق اهل قلم و شرایط اجتماعی فرهنگی و زبانی دوره ای خاص می باشد. در دوران جدید، به ویژه در سه، چهار دهه اخیر که حوزه مطالعات ترجمه به تدریج شکل گرفته، نظریه پرداز ترجمه، وقتی صحبت از روش ترجمه می کند، همچنان خود را به اصول کلی این یا آن روش محدود می بیند، اما در اینجا یک تفاوت اساسی وجود دارد. نظریه پرداز دیگر تجویز نمی کند، بلکه با استناد به عوامل مختلف به خصوص نوع متن، به جای اینکه بگوید "باید" این یا آن روش را به کار برد، می گوید این یا آن روش برای ترجمه این یا آن متن به کار رفته است یا مناسب تر است و دلایل عینی خود را نیز ذکر می کند.
تغییر شیوه کار نظریه پرداز از تجویزی به توصیفی، اتفاق مبارکی است که در عرصه مطالعات ترجمه رخ داده است. این تغییر پیامدهای زیادی برای مترجمان دارد. از جمله این پیامدها یکی آن است که مترجم مجبور نیست از روشی پیروی کند که در جامعه ادبی روش غالب در ترجمه به حساب می آید. انتخاب روش بستگی به مخاطب و به خصوص نوع متن دارد. انتخاب روش وقتی درست است که ترجمه برای خواننده مفید باشد یا روش با نوع متن تناسب داشته باشد. در واقع، انتخاب روش به مترجم واگذار شده است. مترجم برای انتخاب روش باید آگاهی داشته باشد و روش مناسب را با احساس مسئولیت و اعتماد به نفس انتخاب کند. این نکته دستاورد کمی نیست هر چند که اهمیت آن همیشه به درستی درک نمی شود. کم نیستند مترجمانی که همه انواع متون را به یک روش ترجمه می کنند و برای انتخاب روش مناسب، آگاهی لازم و لذا اعتماد به نفس ندارند و دست به تجربه نمی زنند و ترجیح می دهند از روش غالب پیروی کنند.
نوشته: دکتر غزاعی فر
منبع: فصلنامه مترجم
ه ای که پیتر نیومارک (1981) آن را دوره ما قبل زبانشناسی ترجمه می نامند، بحث درباره ترجمه، حول یک سوال کلی صورت می گرفت و آن این بود که ترجمه باید به روش آزاد انجام شود یا روش لغوی. نظریه پرداز که خود را مجبور به انتخاب این یا آن روش
می دید، پاسخ خود را به صورتی تجویزی و با استناد به یکی از چهار عامل فرهنگی، اخلاقی، زبانی و زیبا شناختی (و یا مجموعه ای ار این عوامل) بیان می کرد. پاسخهایی را که با استناد به عوامل فوق داده شده، می توان به طور خلاصه به صورت قضایایی متضاد به شرح زیر بیان کرد:

عامل فرهنگی
الف. ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را تا آنجا که لازم است باید تغییر داد تا با فرهنگ مقصد سازگاری پیدا کند.
ب. ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را باید با کمترین تغییر ترجمه کرد تا بیانگر شیوه تفکر و بیان ملتی دیگر باشد.

عامل زبانی
الف. مترجم باید تا حد امکان کلمات و تعبیرات نویسنده را به کار ببرد و از این راه زبان مقصد را غنی کند.
ب. مترجم باید تا حد امکان از به کار بردن کلمات و تعبیرات نویسنده که زبان مقصد را فاسد می کند پرهیز کند.

عامل اخلاقی
الف. مترجم باید لفظ به لفظ به نویسنده متعهد باشد.
ب. مترجم باید به روح اثر متعهد باشد.

عامل زیبا شناختی
الف. مترجم باید با نقض قراردادهای عرفی زبان مقصد و آشنایی زدایی، غرابت زبانی متن اصلی را تا حد امکان به ترجمه منتقل کند.
ب. مترجم باید غرابت زبانی متن اصلی را به حداقل برساند و زبان ترجمه را تا حد امکان طبیعی و روان کند.

استدلالهای فوق، چنانکه گفته شد، تجویزی اند و مبنایی سوبژکتیو دارند. هر کدام از آنها ممکن است در شرایط خاصی در جامعه ای مقبول واقع شوند و در شرایط خاص دیگری نا مقبول. در تاریح ملتها بسیار پیش آمده است که زمانی یک استدلال مقبول واقع شده و زمانی استدلال متضاد آن. مقبولیت این استدلالها در نهایت تابع ذوق اهل قلم و شرایط اجتماعی فرهنگی و زبانی دوره ای خاص می باشد. در دوران جدید، به ویژه در سه، چهار دهه اخیر که حوزه مطالعات ترجمه به تدریج شکل گرفته، نظریه پرداز ترجمه، وقتی صحبت از روش ترجمه می کند، همچنان خود را به اصول کلی این یا آن روش محدود می بیند، اما در اینجا یک تفاوت اساسی وجود دارد. نظریه پرداز دیگر تجویز نمی کند، بلکه با استناد به عوامل مختلف به خصوص نوع متن، به جای اینکه بگوید "باید" این یا آن روش را به کار برد، می گوید این یا آن روش برای ترجمه این یا آن متن به کار رفته است یا مناسب تر است و دلایل عینی خود را نیز ذکر می کند.
تغییر شیوه کار نظریه پرداز از تجویزی به توصیفی، اتفاق مبارکی است که در عرصه مطالعات ترجمه رخ داده است. این تغییر پیامدهای زیادی برای مترجمان دارد. از جمله این پیامدها یکی آن است که مترجم مجبور نیست از روشی پیروی کند که در جامعه ادبی روش غالب در ترجمه به حساب می آید. انتخاب روش بستگی به مخاطب و به خصوص نوع متن دارد. انتخاب روش وقتی درست است که ترجمه برای خواننده مفید باشد یا روش با نوع متن تناسب داشته باشد. در واقع، انتخاب روش به مترجم واگذار شده است. مترجم برای انتخاب روش باید آگاهی داشته باشد و روش مناسب را با احساس مسئولیت و اعتماد به نفس انتخاب کند. این نکته دستاورد کمی نیست هر چند که اهمیت آن همیشه به درستی درک نمی شود. کم نیستند مترجمانی که همه انواع متون را به یک روش ترجمه می کنند و برای انتخاب روش مناسب، آگاهی لازم و لذا اعتماد به نفس ندارند و دست به تجربه نمی زنند و ترجیح می دهند از روش غالب پیروی کنند.
نوشته: دکتر غزاعی فر
منبع: فصلنامه مترجم
فت و آن این بود که ترجمه باید به روش آزاد انجام شود یا روش لغوی. نظریه پرداز که خود را مجبور به انتخاب این یا آن روش
می دید، پاسخ خود را به صورتی تجویزی و با استناد به یکی از چهار عامل فرهنگی، اخلاقی، زبانی و زیبا شناختی (و یا مجموعه ای ار این عوامل) بیان می کرد. پاسخهایی را که با استناد به عوامل فوق داده شده، می توان به طور خلاصه به صورت قضایایی متضاد به شرح زیر بیان کرد:

عامل فرهنگی
الف. ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را تا آنجا که لازم است باید تغییر داد تا با فرهنگ مقصد سازگاری پیدا کند.
ب. ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را باید با کمترین تغییر ترجمه کرد تا بیانگر شیوه تفکر و بیان ملتی دیگر باشد.

عامل زبانی
الف. مترجم باید تا حد امکان کلمات و تعبیرات نویسنده را به کار ببرد و از این راه زبان مقصد را غنی کند.
ب. مترجم باید تا حد امکان از به کار بردن کلمات و تعبیرات نویسنده که زبان مقصد را فاسد می کند پرهیز کند.

عامل اخلاقی
الف. مترجم باید لفظ به لفظ به نویسنده متعهد باشد.
ب. مترجم باید به روح اثر متعهد باشد.

عامل زیبا شناختی
الف. مترجم باید با نقض قراردادهای عرفی زبان مقصد و آشنایی زدایی، غرابت زبانی متن اصلی را تا حد امکان به ترجمه منتقل کند.
ب. مترجم باید غرابت زبانی متن اصلی را به حداقل برساند و زبان ترجمه را تا حد امکان طبیعی و روان کند.

استد در دوره ای که پیتر نیومارک (1981) آن را دوره ما قبل زبانشناسی ترجمه می نامند، بحث درباره ترجمه، حول یک سوال کلی صورت می گرفت و آن این بود که ترجمه باید به روش آزاد انجام شود یا روش لغوی. نظریه پرداز که خود را مجبور به انتخاب این یا آن روش
می دید، پاسخ خود را به صورتی تجویزی و با استناد به یکی از چهار عامل فرهنگی، اخلاقی، زبانی و زیبا شناختی (و یا مجموعه ای ار این عوامل) بیان می کرد. پاسخهایی را که با استناد به عوامل فوق داده شده، می توان به طور خلاصه به صورت قضایایی متضاد به شرح زیر بیان کرد:

عامل فرهنگی
الف. ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را تا آنجا که لازم است باید تغییر داد تا با فرهنگ مقصد سازگاری پیدا کند.
ب. ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را باید با کمترین تغییر ترجمه کرد تا بیانگر شیوه تفکر و بیان ملتی دیگر باشد.

عامل زبانی
الف. مترجم باید تا حد امکان کلمات و تعبیرات نویسنده را به کار ببرد و از این راه زبان مقصد را غنی کند.
ب. مترجم باید تا حد امکان از به کار بردن کلمات و تعبیرات نویسنده که زبان مقصد را فاسد می کند پرهیز کند.

عامل اخلاقی
الف. مترجم باید لفظ به لفظ به نویسنده متعهد باشد.
ب. مترجم باید به روح اثر متعهد باشد.

عامل زیبا شناختی
الف. مترجم باید با نقض قراردادهای عرفی زبان مقصد و آشنایی زدایی، غرابت زبانی متن اصلی را تا حد امکان به ترجمه منتقل کند.
ب. مترجم باید غرابت زبانی متن اصلی را به حداقل برساند و زبان ترجمه را تا حد امکان طبیعی و روان کند.

استدلالهای فوق، چنانکه گفته شد، تجویزی اند و مبنایی سوبژکتیو دارند. هر کدام از آنها ممکن است در شرایط خاصی در جامعه ای مقبول واقع شوند و در شرایط خاص دیگری نا مقبول. در تاریح ملتها بسیار پیش آمده است که زمانی یک استدلال مقبول واقع شده و زمانی استدلال متضاد آن. مقبولیت این استدلالها در نهایت تابع ذوق اهل قلم و شرایط اجتماعی فرهنگی و زبانی دوره ای خاص می باشد. در دوران جدید، به ویژه در سه، چهار دهه اخیر که حوزه مطالعات ترجمه به تدریج شکل گرفته، نظریه پرداز ترجمه، وقتی صحبت از روش ترجمه می کند، همچنان خود را به اصول کلی این یا آن روش محدود می بیند، اما در اینجا یک تفاوت اساسی وجود دارد. نظریه پرداز دیگر تجویز نمی کند، بلکه با استناد به عوامل مختلف به خصوص نوع متن، به جای اینکه بگوید "باید" این یا آن روش را به کار برد، می گوید این یا آن روش برای ترجمه این یا آن متن به کار رفته است یا مناسب تر است و دلایل عینی خود را نیز ذکر می کند.
تغییر شیوه کار نظریه پرداز از تجویزی به توصیفی، اتفاق مبارکی است که در عرصه مطالعات ترجمه رخ داده است. این تغییر پیامدهای زیادی برای مترجمان دارد. از جمله این پیامدها یکی آن است که مترجم مجبور نیست از روشی پیروی کند که در جامعه ادبی روش غالب در ترجمه به حساب می آید. انتخاب روش بستگی به مخاطب و به خصوص نوع متن دارد. انتخاب روش وقتی درست است که ترجمه برای خواننده مفید باشد یا روش با نوع متن تناسب داشته باشد. در واقع، انتخاب روش به مترجم واگذار شده است. مترجم برای انتخاب روش باید آگاهی داشته باشد و روش مناسب را با احساس مسئولیت و اعتماد به نفس انتخاب کند. این نکته دستاورد کمی نیست هر چند که اهمیت آن همیشه به درستی درک نمی شود. کم نیستند مترجمانی که همه انواع متون را به یک روش ترجمه می کنند و برای انتخاب روش مناسب، آگاهی لازم و لذا اعتماد به نفس ندارند و دست به تجربه نمی زنند و ترجیح می دهند از روش غالب پیروی کنند.
نوشته: دکتر غزاعی فر
منبع: فصلنامه مترجم
لالهای فوق، چنانکه گفته شد، تجویزی اند و مبنایی سوبژکتیو دارند. هر کدام از آنها ممکن است در شرایط خاصی در جامعه ای مقبول واقع شوند و در شرایط خاص دیگری نا مقبول. در تاریح ملتها بسیار پیش آمده است که زمانی یک استدلال مقبول واقع شده و زمانی استدلال متضاد آن. مقبولیت این استدلالها در نهایت تابع ذوق اهل قلم و شرایط اجتماعی فرهنگی و زبانی دوره ای خاص می باشد. در دوران جدید، به ویژه در سه، چهار دهه اخیر که حوزه مطالعات ترجمه به تدریج شکل گرفته، نظریه پرداز ترجمه، وقتی صحبت از روش ترجمه می کند، همچنان خود را به اصول کلی این یا آن روش محدود می بیند، اما در اینجا یک تفاوت اساسی وجود دارد. نظریه پرداز دیگر تجویز نمی کند، بلکه با استناد به عوامل مختلف به خصوص نوع متن، به جای اینکه بگوید "باید" این یا آن روش را به کار برد، می گوید این یا آن روش برای ترجمه این یا آن متن به کار رفته است یا مناسب تر است و دلایل عینی خود را نیز ذکر می کند.
تغییر شیوه کار نظریه پرداز از تجویزی به توصیفی، اتفاق مبارکی است که در عرصه مطالعات ترجمه رخ داده است. این تغییر پیامدهای زیادی برای مترجمان دارد. از جمله این پیامدها یکی آن است که مترجم مجبور نیست از روشی پیروی کند که در جامعه ادبی روش غالب در ترجمه به حساب می آید. انتخاب روش بستگی به مخاطب و به خصوص نوع متن دارد. انتخاب روش وقتی درست است که ترجمه برای خواننده مفید باشد یا روش با نوع متن تناسب داشته باشد. در واقع، انتخاب روش به مترجم واگذار شده است. مترجم برای انتخاب روش باید آگاهی داشته باشد و روش مناسب را با احساس مسئولیت و اعتماد به نفس انتخاب کند. این نکته دستاورد کمی نیست هر چند که اهمیت آن همیشه به درستی درک نمی شود. کم نیستند مترجمانی که همه انواع متون را به یک روش ترجمه می کنند و برای انتخاب روش مناسب، آگاهی لازم و لذا اعتماد به نفس ندارند و دست به تجربه نمی زنند و ترجیح می دهند از روش غالب پیروی کنند.
نوشته: دکتر غزاعی فر
منبع: فصلنامه مترجم

۴/۲۳/۱۳۸۸

ضرب المثل

A burnt child dreads fire”مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد ميترسه
A bad experience or a bad horrifying incident may scar one’s attitude or thinking for a lifetime.
“Where there is a will there is a way”خواستن توانستن است
“He can who believes he can”
When a person really wants to do something, he will find a way of doing it.
“Empty vessels make the most noise”تبل تو خالي
“Empty barrels make the most sound”
Those people who have a little knowledge usually talk the most and make the greatest fuss
“A barking dog seldom bites”صداي دهل از دور خوش است
“They can do least who boast loudest”
Those who make loud threats seldom carry them out so one should not take them seriously. They are not dangerous.
“An idle brain is the devil’s workshop”مغز بيكار لانه شيطان است
One who has nothing to do or one who is lazy will be tempted to do many mischievous acts.
“Curiosity killed the cat”فضول را بردند جهنم، هيزمش تر بود
It is dangerous to be curious. It is said to someone to stop, him being too inquisitive.
“When the cat is away the mice will play”
چشم خورشيد چو پنهان شود شب پره بازيگر ميدان شود when law enforcers are not present, certain public members will take the opportunity to break the law.
“Strike while the irons is hot”تا تنور داغ است،نان را بچسبان
Make use of an opportunity immediately. Act while conditions are favorable.
“Charity begins at home” چراغی که به خانه روا است به مسجد حرام است
A person’s first obligation should be to help the member of his own family before he can begin thinking of talking about helping others.
“A watched pot never boils” دست انجام ميده در عمل، چشم ميترسه
Concentration on a problem will not help solve it.
“Nothing seek, nothing find” نابرده رنج گنج ميسر نميشود
When you didn’t have tired for search something, obviously you can not take anything’s.
“Desire has no rest”آرزوهاي انسان پايان ناپذير است
Never desires of humans finished.
Proverbs



“Absence makes the heart fonder”دوري و دوستي
“Men are best loved furthest off”
“Friends agree best at a distance”
“They are good that are away”
“Far from the age, far from the mind”از دل برود هر آنكه از ديده رود
“Out of sight, out of mind”
“Seldom seen, soon forgotten”
“Beauty is in the eye of the beholder”زيبايي را ،از دريچه عاشق بنگر “The owl thinks her own young fairest”يا(علف به دهن بزي شيرين باشه)
معني ضرب المثل به گويش همدان‌‌‌‌‌‌‍‍(جوجه تيغي مي گه از بچه من شل و نرمتر هست)
“Appearances are deceptive”انسانها را از روي ظا هرنشناس
“Fair face, fault heart”
“Never judge from appearances”
“A man is known by the company he keeps”
“A man is known by his friends”آدم خوب را از رفيقش مي شناسند
“Some times severity is better than gentleness”
چوب استاد بهتر از مهر پدر
“Don’t go near water until you learn how to swim”
بي گدار به آب زدن
“Those who live in glass house should not throw stones”
تو كه بر بام خود آينه داري چرا بر بام مردم مي زني سنگ
يك سوزن به خود بزن،يك جوالدوز به مردم
“The pot calls the kettle black”
ديگ به ديگ مي گه روت سياه، سير به پياز مي گه بويت مي آ يد
“Poverty is the mother of crime”فقر مادر جنايت است
Death is the black camel that kneel before every door”
مرگ شتري است كه در خانه هر كسي خوابيده

Beautiful Versus Faithful Translation


“Translation is like a woman. If it is beautiful, it is not faithful. If it is faithful, it is most certainly not beautiful.”

—-

The quote above is from Russian poet , author of Babi Yar and known critic of the Soviet government. While this quotation is undeniably misogynistic, it does present an interesting point of view and reality of translations.

While translators generally focus on producing a translation that is faithful to the original, what does one do when , when portraying a feeling, a mood, is more important than meaning? How much creative freedom is granted to the ?

Poetry is so nuanced, so particular, that it could be likened to recreating a piano sonata on a bass drum. The result may be interesting and may have a certain style to it, but it will never produce the same feeling as the original.